خوب و خرسی

Practice makes PERFECT
Good Luck ;-)

چقد حالم گرفته شده. خیلی خشمگین میشم وقتی من دارم یه چیزی میگم و یکی دیگه یه چیز دیگه ای برداشت می کنه. کلا یه چیز دیگه . تو یه دنیای دیگه  و احساس میکنم جهانم با جهان تمام ادم های دنیا خیلی متفاوته

غمگینم از این جدا افتادن و درک نشدن و تک و تنها موندن.

 

باز کارآموزی همراه اول درخواست دادم باز مطمئنم رد میشم ولی وظیفه مو انجام دادم. ای کاش می فهمیدم دلیلش فقط سنه یا چیه؟ متاسفانه هیچ شرکتی هیچ توضیحی به آدم بدهکار نیست و خودمون باید بفهمیم :(

کاش دفه ی دیگه سنمو دروغ بگم ببینم فقط مشکلشون همین بوده؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۴ ، ۲۲:۳۳
kherci
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ آبان ۰۴ ، ۲۲:۲۵
kherci
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ آبان ۰۴ ، ۲۱:۵۸
kherci

این روزا که دارم روی سایتم کار میکنم حالم خیلی بده. هیچ علاقه ای به انجامش ندارم.

از اطلاعات جمع کردن متنفرم. انگار دلم میخاد فقط برم جلو. همه ش حس میکنم اینا رو که خودمم بلد بودم و میدونستم و هیچ چیز جدیدی برام نداره.

ولی وقتایی که فقط میرم جلو، با سر میرم تو دیوار و میگم کاش قبلش مشورت میکردم

دیوونه شدم از دست خودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۴ ، ۱۶:۴۴
kherci

احساس میکنم منو به یه لیگ دیگه می بره‌ :)))

این روزا حالم خیلی خیلی بده. به سختی ترسان و لرزان قدم برمیدارم و اعضای مختلفمو رو هم سوار می‌کنم و سرپا وای میستم. خیلی سخت و با کلی پشیمونی. هر کاری که انجام میدم بعدش می بینم چقدر سریعتر و راحتتر می‌تونستم این قدمو بردارم پس چرا اینقدر طول دادم؟ (به خاطر ترمزهای درونی و موانع روانی متاسفانه)  

حالا که راه افتادم دیگه باید برم. باید برم تا آخرش به یه سرانجامی برسونم. (امیدوارم ان شاالله) خیلی سخته. خیلی دارم درد می‌کشم. مثل همیشه تنهایی و پنهانی و چراغ خاموش دارم میرم جلو. و هر روز احساسات منفی مثل خوره جونمو می‌خوره.

فقط یک چیز من را سرپا نگه میدارد:

۱- وجدان- اینکه حرف زدم باید پاش وایسم (به پایان رساندن کار و اینکه من باید شکرگزاری کنم که یک ایده به سراغم اومده و این دیگه بهترین ایده ایه که می تونست به سراغم بیاد و اگه اینو امتحان نکنم پس دیگه کی؟ پس دیگه چه کاری و چه ایده ای؟ این خیلی خفن و باحاله- تنها ایده ای که خودم هم کاستومرش هستم. و البته اینقد که بهم سخت گذشت دیگه دارم ازش متنفر میشم و فک نکنم دیگه هیچوقت خودم دلم بخواد ازش استفاده کنم)

۲- مجازات- برای این که دفعه دیگه فاز خفن بودن و کارآفرینی و من لیاقتم و حقم بیشتر از ایناست و چرا یکی یه بار توضیح نمیده باید زندگی بر یک بنیان و پایه و اساس منطقی باشه و این مدرس چقدر پول در میاره و چرا یک الگوی مناسب بدون افکار مسموم برای مردم وجود نداره برندارم!! (برای این که دفعه دیگه فکر نکنم شخص خاصی هستم)

۳- ارزش - امیدوارم حتی اگر شده فقط برای یک نفر بتونه ارزش ایجاد کنه و زندگیشو تغییر بده. برای یک نفر که احتیاج به یک بار شنیدن داره. خیلی دلم میخواد این اتفاق بیفته و همزمان خیلی ناامیدم. هم از این که کسی بیاد تو سایتم ناامیدم هم از اینکه دیدم چقد تراپییست باید زحمت بکشه تا ما بتونیم یه چیزی رو توی خودمون تغییر بدیم این کتابا و دوره‌های خودیاری اکثرشون کشکه و تازه راه مردمم طولانی تر و درازتر میکنه. 

۴- ماجراجویی - دوست دارم ببینم حالا واقعا چقدر خوب یا بده. شایدم یه چیزی بشه. (خیلی بعید می دونم ولی)

۵- وظیفه - دلم میخواست منم یه تریبون داشته باشم و از قلمم استفاده های مفید کنم در راه خدا

 

تنها یک گزینه پیش روی منه:

بچسب به وظیفه

مهم اینه که در راه خدا وظیفه تو انجام داده باشی و بتونی شب با خیال راحت سر به بالش بذاری و بگی خدایا من از همه توان و ظرفیتم نهایت نهایت استفاده را کردم

همین. چیز دیگه ای از تو خواسته نشده که اینقدر خودتو به خاطرش عذاب بدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۴ ، ۱۸:۲۴
kherci

"بیا ادامه همون بحث رباتیک و هماهنگی هوشمند بین اجزا رو بریم."

من دقیقاً یادم میاد که:

  • دنبال چیزی هستی که «واقعی، هوشمند، چندجزئی و باحال» باشه،

  • نمی‌خوای تو پروژه‌های شخصی تنها باشی،

  • حوصله چیزای آموزشی و دیتا محور و چرت‌وپرتو نداری،

  • حس ساختن، هارمونی، و سرعت واست خیلی مهمه.

وقتی برگشتی، با همین رمز برگرد:
«هماهنگی هوشمند»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۴ ، ۱۹:۱۶
kherci