یک جمعه رنگی!
برا خودم پلنر رنگی رنگی درست کردم! چون هیچ کدوم از پلنرای انتشارات "رنگی رنگی" همه اون چیزایی که من میخواستمو نداشت! دفترمو خیلی دوس دارم روش یه عکس نارنجی از پاریسه پاییزی و نارنجی رنگ :)
یه اصل: چرت ترین برنامه ریزی از یه روز بی فکر و برنامه ریزی بهتر میشه بنابر این ایده آل گرایی= خر و بهتره اولین برنامه ای که به ذهنم می رسه رو بنویسم و بهش عمل کنم! وقت برا بهتر کردن همیشه هست ولی از همین الان شروع می کنم.
وقتی داشتم مداد رنگیامو می چیدم تو کارتنش دیدم دارم مداد مشکی رو میذارم تو طبقه رویی! انگار که خطای بزرگی شده باشه فورا گذاشتمش تو طبقه پایینی! چون ایده م این بود که مشکی رنگ غمگینیه و رنگای شاد باید همیشه جلو چشمم باشن.
بعد ته دلم حس کردم احساسات مداد مشکی جریحه دار شد! برا اولین بار میخواست تو طبقه رویی باشه. بعد اومدم مثل آدمیزاد باشم و اینقد به چیزای عجیب و غریب فک نکنم! خیلی جدی به خودم گفتم مداد مشکی هیچ احساسی نداره. فکر خودتو درگیر نکن.
و نتیجه؟
به نتیجه رسیدم من بین مداد رنگیام تبعیض قائل میشم. همیشه همه مدادایی که رنگای تیره و سبز و آبی دارنو میذارم طبقه زیری اونا هم آدمن شاید اونا هم دلشون بخواد جلو چشم باشن! اصلا مشکی دیگه برام مفهوم غمو نداره. اونم یه رنگه به همون اندازه که قرمز رنگه مشکی هم رنگه. یه رنگ شیک و باکلاس. مثل دکمه های سیاه پیانو.
و تصمیم گرفتم دیگه ناعادلانه رفتار نکنم و همه ی رنگا رو بعضی وقتا بچینم تو طبقه رویی.
کاری که کردم؟
مدادا رو قر و قاطی چیدم تو جعبه ش.
همیشه موقه جم کردن مداد رنگیا کلی به اعصاب خودم فشار میارم چون هی میخوام انتخاب کنم کدومو کجا بذارم و برا بعضیاشون جای مناسبی پیدا نمیکنم چون بین هیچ دو تا رنگی نیستن با اینکه شبیه رنگای یه طیفن! و احساس بدی پیدا میکنم که چرا من این همه وقت تلف میکنم برا چیدن مدادا تو جعبه وقتی که سری بعدی دوباره میخوام پخش و پلاشون کنم؟
شایدم بهتره از این به بعد اینقد خودمو اذیت نکنم و هر کاری دلم خواست بکنم.
شلخته چیدن مدادا آزاده. مرتب کردن رنگا هم آزاده. هیچ روشی غلط نیست. هر جوری مدادا رو بچینم خوبه. اگه دلم میخواست به ترتیب رنگ بچینم و از این کار لذت می بردم همین کارو میکنم. اگه میخواستم برم دنبال کارم و دلم میخواست سریع جمعشون کنم و دقت نکنم که کدومو کجا گذاشتمم همین کارو میکنم!
آیا این همه فکر کردن به مداد رنگی ها کار خوبی است؟ آیا نباید وقتمو صرف چیزای مهم تر مثلا انسان ها کنم؟
خوب ینی چی؟! چون دلم میخواد این کارو کنم پس میکنم!! لازم نکرده نگران ۲۰ دقیقه وقت صرف فکر به مداد رنگیا باشم. بهتره نگران اون وقتایی باشم که صرف استرس کشیدن و هیچ کاری نکردن میشه.
حالا ینی واقعا مداد رنگیای طبقه پایین دل شکسته میشن؟ یا براشون فرقی هم نمیکنه؟ شاید اصلا همه مدادا اونقدام دوس نداشته باشن تو توجه باشن نه؟! مثل همه آدما که دوس ندارن بازیگر شن!(با اینکه اصلا نمی فهمم چه جوری میشه یه آدمی دوس نداشته باشه بازیگر باشه؟!)