سلام خدا
الان که در ضعیف ترین و شکننده ترین حالت ممکن خودم هستم
الان که هراس شب دزدیده آرامشم را!الان که حس میکنم چاقویی در شکم دارم. و نفسم یالا نمیاد
الان که راه و مسیر نجات و رشد و پیشرفت و بهوبد خودم را گم کردم
الان که سراسر خشمم و میدونم ک این ترس از آینده س که در قالب خشم و انزجار گذشته و این اضطراب ها خودش را به من نشون میده و نمیتونم هیچ کس را ببخشم و از همه کینه های عمیق و شدید به دل دارم
خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا
زمانیکه هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی همچون نسیم دشت میگوید
کنارت هستم ای تنها . . .
خدایا
الان تو همین وضعیت تو همین شرایط
به تو قول میدم که اگر راهمو صاف کنی اگر کارمو درست کنی حتما حتما حواسم باشه که این لطف تو بود
که من تمام اعتماد به نفسمو از دست داده بودم و اگر میخاستم تنها برم جلو حتی یک قدم هم نمیتوستتم قدم از قدم بردارم و این تو بودی که زیر کتفمو گرفتی و منو را هبردی و کمکم کردی تا بتونم پا بذارم تو این مسیر
پس خدایا
کمکم کن همیشه شکرگزارت بمونم
کمکم کن علیرغم اطرافیانی که دارم که همیشه آدمو بهرچالش میکشن و هی میخان ادمو خورد و کوچیک کنن و یه کاری میکنن ادم از خودش دفاع کنه و واکنش نشون بده ، من علیرغم همه این وضعیت موجود
مهربان باشم و با مهربانی برخورد کنم و همچنان تواضع خودمو خفظ کنم
نگاه از بالا به پایین به بقیه نداشته باشم
و زبان زخم زبان زننده مو از شمشیرش در نیارم بکشم بیرون شروعرکنم مثل سامورایی همه رو به کشتن
کمکم کن از سر خشم حرفی نزنم که برام جانور و اژدهای پرنده درست بشه و خیلی خودمم عذاب وجدان بگیرم
کمکم کن
میدونم که یه جاهایی شرایطم سخت بوده و این سختیا منو اذیت کرده
ولی همچنان دوست ندارم کنترلمو دست بگیرن و منو از قلب اون ادم مهربون و اون انسان خوبی که تو دوست داری باشم بیرون بکشم
دوست دارم همچنان از سر گذشت و تواضع غلاف کنم و با اینکه کیتونم حرفایی بگم که طرفم برنجه ولی این حرفا رورنزنم تا دشمن شاد نشم و شیطون زورش بیازه
خیلی سخته نگه داشتن این حزفا و غلبه بر خود
لامضب نمیدونم چه جوری هم هست که وقتی حرفایی رو میگی یادت میره ولی وقتی نمیگی همین جور توک زبونت می مونه و هیچ جوره از دلت پاک نمیشه ک دلت میخاسته این حزفو بگی
ولی قول میدم دیگه این یک طرفه بودن بعضی روابط رو رعیات کنم و هیچوقت تو روش نیارم که این تو بودی که این همه سال منو از موتبت های خپدم دور کردی و ترس و هراسو انداختی به جونم و باعث شدی تو سختی و فلاکت زندگی کنم و این تو بودی که نمی غهمیدی و هنوزم نمی فهمی و هنوزم نفهمی و نمی فهمی ک نمیدغهمی پس دیگه تو زندگی من نظر نده
اینا حرفاییه که خیلی دلم میخاد به زبون بیارم
اما ژرفم ک اینقد بی شعپره که حتی اگر اینارم بگم نمیفهنه و باز بیشتر از پیش کفرمو در میاره ک نمیفهمه و زیر بار هیچ مسولیتی نمیره
اما فقط باید یه چیزو بفهمم
این که دیگه بهش تکیه نکنم از نظر عاطفی
و دیگه هیچ وقت بهش نگم چرایی تصمیمات و دلایلم رو که بخام چیبی رو بهش بفهمونم
کلا باید باهاش وارد هیچ بحث منطقی نشم نظرات بی ربط و چرت و پرتشم نپرسم هر چی هم گفت بگم باش ممنون
و هر چی هم که اونو غمگین میکنه من نباید به زبون بیارم ولی انتظارم نداشته باشم هرچی منو غمگین میکنه اون به زبون نیاره!! و هی نباید کلا برگردم و بخام بگم که ببین یادته فلان روزا که چقد سخت بود چقد پدر منو در اوردی
چون که اگر بگم اون زیر بار تمیره که بخاد از من معذرت خواهی کنت
پس بذار من هیچی بهش نگم
بذار صبر کنم و احازه بدم با سرعت خودش راهشو بپیماید
بذار خوشحالی خودمم ازش پنهون کنم و خیلی تو چشمش نزنم که یع دفه حس کنه خارش میزنم و ری اکشن شدید نشون بدت از خوشحالی و دارایی من
بعضی وقتا خودش هم وجدان حودش را با چشم خودش دیده
من که مطمینم حالا طلبکارم هم میشه که پس چرا زودتر این کار را نکردی
ولی باید خونسردی خودمو حفظ کنم و بهش لبخندی بزنم و هیچ جوابی ندم
چون اون نمیخاد واقعا دلیلش رو بدونه
اون کنجکاو نیست بدونه که دنیای امروز مسیر شغلی چ جوری کار میکنه
اون فقط میخاد یه ظاهری از کارو در بیاره که طاهرش اسمش این باشه که ادم داره زندگی میکنه در واقع استانداردای اون همینم هست و چیزی بیشتر از این نیست
خب چون دنیای اون یه دنیای خاصیه و تو قرار نیس جهاا بینی و افکار و اسحساسات و عقاید خودتو بذاری کنار و با نتیجه و خروجی جهان بینی یه کس دیگه ای زندگی کنی
لبخند بزن و ازش بگذر و عبور کن
هرچه بخواهد بداند خودش خواهد دانست
و هر جه را نخواهد بداند تو به زور نمیتونی بهش بفهمونی! تو به وزر نمیتونی رشدش بدی
اگرچندین و چند بار ازت پرسید اون موقع است که میتونی از ش بپرسی چرا این سوالو می پرسی
چرامیخواهی بدونی
چزا میخوای قطعیت وجمد داشته باشه تو جهانی که قطعی نیست و کامل نیست پ همیشه یک پای اطمینان می لنگد
چرا
و چرا با اینکه خودت هر روز میگی میرم تو جهنم و برمیگردم دلت میخاد منم تو همین جهنم برم و هر روز برگردم؟ چون که ادمای بدبخت همیشه دنبال همدست و شریک بدبختی میگردن داشون میخاد درد خودشونو بقیه هم داشته باشن و بهدم برمیگرده میکه چون مال من جهنمه مال تو ک جهنم تیس
و بعدش اگر بخواد بدونه بازم تو بیستر از ثش بپرس و به چالشش بکش البته کلا سعی کن خ تو قضیه عمیق نشی که گیر میفتی
منظورم لینه که به چالشش نکش! واقعا اگه مخش ارور بده ازت میرنجه
ولی سوالو به خودش و احساسش برگردون و این که تو اگر اون همه احساسات سخت رو تحمل نمیکردی به اینجا میتونستی برسی؟؟! نه حتی ظرفیت اینم نداره
چه کنم
کلا بی خیالش بشو
بگو چمیدونم. چمیدونم همیشه خیلی جوابه!!
چمیدونم. خواست خدا بوده. پس چرا زودتر نخواسته؟ من از کجا بذونم
تو چرا زودتر فلان اتفاق شغلی یا ازدواجی برات نیفتاد؟؟
حتما خیریتی توش وجود داشته بوده
دیگه رزق وروزی من بوده خدا رسونده
خیلی جدیش نگیر خب؟
مغزای قدیمی ها کلا خراب و کپکه همه ش
ازشون بدم میاد امیدوارم زودتر همه ادمای قدیمی بمیرن تا جهان جای مفس کشیدن و رشد کردن باشه!!
خلاصه
اون به تو افتخار خواهد کرد و خیلی خیلی پزتو هم خواهد داد
تو هم خیلی سعی نکن براش توضیح بدی وارد جزیاتش کنیدوافتخاراتتو باهاش در میون بذاری که حسودی ش در باید یا چشم بیاد تو زندگیت یا به بقیه باب پز دادنش بیشتر باز شه
فقژ یک کار بکن
اینکه یه کلیتی از کارتو بگی که ارضا بشه میل به دونستنش و اذیت نشه
و دیگه اگه پزتو داد هم خودتو اذیت نکن! چ کار میشه کرد دیگه میخاد معتاد جوبی بشی که نتونه پزتو بده؟ خب پزتو میده دیگه بگو خداروشکر که من خوشحالم اونم خوشحاله خداروشکر که خدا منو از تو منحبلاب و گره صدپیچی که توش گیرکرده بودم نجاتم داد و راهمو باز کرد حالا که خدانجاتم ذاده خدارم شکر
دینال این نباش ک انتقام بگیری و چون اون تو رو ادیت کرده تو هم ادیتش کتی
مواظب باش ادیتش نکنی همین کافیه